بعضی وقتا شاممو که میخورم میام رو تختمو با دسه راستم موهامو باز میکنمو پخشش میکنم
روی بالشتم....بعد دستامو باز میکنم و بدنمو شل میکنم....بعد ذول میزنم به جای همیشگی
که تمومه چینو چروکاشو حفظم!حتی چشم بستم میتونم رسمش کنم!.....سقفه اتاقم!
یه صحنه ی تکراری!
یه صحنه ی سرد!
بی روح!
اگه حال داشه باشم فانوسمو روشن میکنمو باهاش میحرفمو به حرفاش گوش میدم!
فانوسم همیشه پیشم میمونه تا خوابم ببره!.....
خیلی وقتا تا صبح روشن میمونه........
خیلی دوسش دارم!
اما اگه فانوسم نباشه یا نتونه باشه......دسته خودمو میگیرمو با کلی قربون صدقه
میریم گردش!.....فانوس که نیس.....اما یادش باهامه......تنهاییم که پابه پام میاد...
خلاصه.....
میبینی فانوس؟!؟؟؟؟!!!!؟؟؟؟؟
وقتی نیستی هم جعممون جمعه!!!!
منو..... یادتو....... تنهایی.......

نظرات شما عزیزان:
|